نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: نفس زکيه

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض نفس زکيه

    مطلب ديگري که در روايات به عنوان نشانه ظهور معرفي شده «کشته شدن نفس زکيه» است. زکي يعني پاک و صالح و نفس زکيه به معناي انسان بي گناه مي باشد. در قرآن نيز اين تعبير يک بار به کار رفته است؛ آن جا که همسفر حضرت موسي عليه السلام جواني را کشت و آن حضرت گفت: «أقتلت نفسا زکيه بغير نفس؛ (1) آيا انسان پاک و بي گناهي را بدون آن که کسي را کشته باشد به قتل رساندي ؟!»
    روايات مربوط به کشته شدن نفس زکيه پيش از ظهور، بسيار کمتر از اخبار سفياني و برخي نشانه هاي ديگر است، ليکن در احاديث شيعه که نشانه هاي پنج گانه در کنار هم ذکر شده، پيوسته به نفس زکيه هم اشاره کرده اند. برخلاف آن چه گفته مي شود اين نشانه مختص روايات شيعه است (2) حدود يک سوم اخبار مربوط به آن در منابع اهل سنت ذکر شده و گاه در منابع شيعه تکرار شده است. روايات مربوط به اين نشانه همانند ديگر احاديث علائم ظهور به دو دسته تقسيم مي شود: بخشي که در آنها سخن از مهدي و ظهور او وجود ندارد و به عنوان فتن و ملاحم و به عبارتي پيش گويي آينده ذکر شده است که بيش از نصف اين روايات اين گونه است. در بخش ديگر به نام مهدي تصريح شده و قتل نفس زکيه يکي از نشانه هاي ظهور او دانسته مي شود. البته در طرح و بررسي روايت ها، اين دو دسته را از يک ديگر جدا نمي کنيم و به جهت محدود بودن، همه آنها را به ترتيب خاصي ذکر و نقد و بررسي خواهيم نمود.
    پيش از آغاز بحث به سه نکته ديگر بايد توجه داشت:
    اول آن که، تعدادي از احاديث منابع شيعه و سني درباره نفس زکيه، به خصوص آن چه در الفتن ابن حماد و الغيبه شيخ طوسي آمده، مستند به معصوم نيست.
    دوم اين که علاوه بر تعبير نفس زکيه روايت هايي هست که تعبير «قتل نفس»، «نفس حرام» يا «قتل غلام» دارد، و به جهت شباهت فراواني که بين محتواي اين روايات و اخبار نفس زکيه وجود دارد از اين چند روايت هم بحث خواهيم کرد. نکته ي سوم بر خلاف برخي اظهار نظرها (3) «ظهور حسني» که به عنوان يکي از نشانه هاي ظهور شهرت يافته ارتباطي با نفس زکيه ندارد. هم چنين است «مرد هاشمي» که شيخ مفيد آن را در شمار علائم ذکر کرده (4) و در روايات مربوط به نفس زکيه از او سخن به ميان نيامده است.
    پيش از بررسي رواياتي که نفس زکيه را نشانه ظهور مي داند، لازم است اطلاعات تاريخي مربوط به شخصي را که ادعا شده نفس زکيه است از نظر بگذرانيم.
    نفس زکيه در تاريخ

    يکي از رويدادهاي مشهور تاريخ اسلام قيام محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام عليه حکومت بني عباس است که با کشته شدن او و جمعي از يارانش در منطقه احجارالزيت مدينه سرکوب شد. پدرش عبدالله معروف به محض، بزرگ فرزندان امام مجتبي عليه السلام در زمان خود بود که به دليل مخالفت با منصور عباسي همراه گروهي از سادات بني حسن از مدينه به کوفه کوچ داده شدند و مدت ها در زندان خليفه با سختي سپري کردند به طوري که تعدادي از آنان در زندان جان سپرده يا کشته شدند.
    ابوالفرج اصفهاني گويد: خاندان محمد او را مهدي مي دانستند؛ ولي علماي آل ابي طالب معتقد بودند وي همان نفس زکيه اي است که در روايات وعده داده اند. (5) ابن عنبه و ابن ابي الحديد از پيش گويي رسول خدا و اميرمؤمنان درباره ي کشته شدن نفس زکيه در احجارالزايت مدينه خبر داده اند. (6) ابن عنبه هم چنين گويد: در اين که محمد در سال صدم هجري متولد شده اختلافي نيست. (7) تصريح به اين مطب يا معارض آن در منابع ديگر يافت نشد. از گزارش هاي تاريخي استفاده مي شود که ادعاي مهدويت درباره ي وي هم پاي شهرت او به نفس زکيه وجود داشته است. نام محمد بن عبدالله و کنيه ابوالقاسم (8) که البته کنيه اصلي وي نبوده است هم چنين طهارت نفس و زهد و تقوا و علم، در انتساب وي به دو عنوان مهدي و نفس زکيه کمک مي کرده است. گرچه به نظر مي رسد لقب نفس زکيه پس از عنوان مهدي به او داده شده باشد؛ يعني پس از آن که هواداران يا سوء استفاده گران از او با شهادتش از مهدي بودنش نوميد شدند کشته شدن وي را يکي از نشانه هاي ظهور مهدي دانستند و مدعي شدند او نفس زکيه اي است که پيش از ظهور کشته مي شود نه اين که خودش مهدي موعود باشد.
    ابوالفرج گويد: در اواخر حکومت بني اميه گروهي از بزرگان بني هاشم از جمله ابراهيم امام و سفاح و منصور و صالح بن علي و عبدالله بن حسن و فرزندانش محمد و ابراهيم و محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان در ابواء (بين مکه و مدينه) اجتماعي تشکيل دادند و صالح بن علي پيشنهاد کرد با يک نفر بيعت کنند. ابوجعفر منصور عباسي گفت مي دانيد مردم حاضر نيستند جز با اين جوان يعني محمد بن عبدالله بيعت کنند پس خود را فريب ندهيد (و با او دست بيعت دهيد). حاضران سخن منصور را تأييد کردند و با محمد بيعت کردند. (9)
    از قراين پيداست که اجتماع بزرگان بني هاشم يعني بني عباس و بني حسن دست کم دوبار صورت گرفته که در منابع، ميان آن دو مجلس خلط شده است. از طرفي در گزارش ابوالفرج مي خوانيم: «عبدالله بن حسن گفت اکنون که بني اميه اختلاف کرده و وليد بن يزيد را کشته اند بياييد با محمد بيعت کنيم؛ چون مي دانيد که او مهدي است. » (10) از سوي ديگر وي تصريح مي کند: «آنان اجتماع ديگري نداشتند تا آن که در زمان مروان بن محمد بار ديگر گرد هم آمدند. » (11) گويا مجلس اولي در ابواء تشکيل شده و آن مجلسي که امام صادق عليه السلام در آن حضور داشت غير از اجتماع ابواء بوده و به احتمال زياد در مدينه شکل گرفته است، چون طبق گزارش ها به دنبال امام فرستادند و حضرت را به مجلس دعوت کردند. پس با آن که شيخ مفيد دو مجلس را يک جا گزارش کرده است (12) از روايت ابوالفرج تعدد نشست ها استفاده مي شود. آن چه گذشت موقعيت محمد را در بين مردم حتي رهبران نهضت عباسي نشان مي دهد.
    با آن که محمد بن عبدالله از حدود سال 125ق يعني مرگ هشام بن عبدالملک ادعاي خلافت داشته و پدرش بر آن تأکيد و براي او تبليغ مي کرد، (13) امويان با آنها برخوردي نکردند. اما منصور که بيعت محمد را به گردن داشت و خود در اجتماع بني هاشم گفته بود: «بياييد با محمد بن عبدالله بيعت کنيم» و در جاي ديگر او را مهدي خوانده بود، (14) ناچار بود براي حفظ حکومتش محمد را از ميان بردارد.
    مسعودي گويد برادران و فرزندان محمد در شهرها پراکنده شدند و مردم را به امامت او دعوت کردند. فرزندش علي به مصر رفت و در آن جا کشته شد. فرزند ديگرش عبدالله به خراسان رفت و چون تعقيب شد به سند گريخت و در آن جا کشته شد. فرزند سومش حسن به يمن رفت و به زندان افتاد تا مرد. از ميان برادرانش موسي به جزيره، يحيي به ري و سپس طبرستان، ادريس به مغرب و ابراهيم به بصره رفتند. (15)
    يعقوبي در چند مرحله از تحرک محمد در زمان سفاح و اوايل خلافت منصور خبر داده است. (16) پيداست او در مدت طولاني به دعوت سري مشغول بوده و به دليل سخت گيري هاي منصور به خاندان امام حسن عليه السلام ناچار به قيام شده است. پس از آشکار شدن محمد در سال 145 ق بسياري از مردم مکه و مدينه به وي پيوستند و حتي ابوحنيفه و مالک بن انس از قيام او حمايت کردند. محمد به سرعت توانست عامل منصور در مدينه را دستگير کند و بر شهر مسلط شود آن گاه زندان ها را گشود و عاملان خود را به شهرها فرستاد. يکي از نوادگان عبدالله بن جعفر را بر مکه گماشت و دو نفر را براي يمن و شام فرستاد که پيش از رسيدن به محل فرمانروايي کشته شدند. (17)طبري ديگر عمال محمد را نيز نام برده است. (18)
    زمان قيام محمد را اواخر جمادي الثاني تا اويل ماه رجب نوشته اند.(19) يکي از ياران او گفته است تعداد ما به اندازه بدريان يعني سيصد و چند نفر بود. (20) منصور که از قيام محمد بسيار وحشت زده شد نامه اي به او نوشت و ضمن تهديد وي تعهد کرد او و يارانش را امان دهد. محمد در جواب نامه منصور که با عنوان «من عبدالله المهدي محمد بن عبدالله الي عبدالله بن محمد» (21) شروع مي شد امان منصور را رد کرد و از فضايل خاندان خود سخن گفت. منصور نامه ديگري در جواب محمد نوشت و سرانجام لشکري به فرماندهي وليعهد و فرزند برادرش عيسي بن موسي به مدينه فرستاد و پس از جنگ و گريز و کشته شدن جمعي از ياران نفس زکيه، حميد بن قحطبه او را کشت و سرش را براي منصور برد. کشته شدن محمد بن عبدالله در رمضان سال 145 در سن 45 سالگي و در منطقه احجارالزايت مدينه واقع شد. (22)
    پس از محمد، برادرش ابراهيم بن عبدالله بن حسن مثني در بصره قيام کرد و زيديه دعوت او را لبيک گفته عده ي زيادي همراه او سوي کوفه راه افتادند؛ اما اين حرکت نيز در محلي به نام با خمرا سرکوب و ابراهيم کشته شد. (23)
    در اين جا به سه نکته بايد توجه کرد: اول، اين که محمد و برادرش حدود سيزده سال يعني از آغاز حکومت عباسيان (132ق) تا هنگام قيام (145ق) مخفي بوده و مردم را به سوي خود دعوت مي کرده اند. دوم، پافشاري عبدالله محض بر اين که فرزندش مهدي است و دعوت به نفع او و رفتن برادران و فرزندان محمد به نقاط مختلف براي اين دعوت و هم چنين اتهام حسادت از سوي عبدالله به امام صادق عليه السلام. (24) سوم، پيوستن زيديه به محمد و ابراهيم (25) و امام دانستن او پس از يحيي بن زيد (26) و عيسي بن زيد است که مي تواند يکي از انگيزه هاي جعل يا تحريف در برخي روايات علائم ظهور باشد. فراموش نکنيم که شيخ صدوق زيديه را يکي از سرسخت ترين فرقه هاي مخالف اماميه مي داند. (27)
    پي نوشت ها:

    1. کهف (18) آيه 74.
    2. سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الکبري، ص 604 و اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 282.
    3. اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 281.
    4. الارشاد، ج 2، ص 368. شايد علت اين که «هاشمي» را همان نفس زکيه گرفته اند اين است که شيخ مفيد در اين جا مي گويد: «يکي از نشانه ها، کشته شدن مرد هاشمي بين رکن و مقام است» و در روايات مربوط به نفس زکيه هم از رکن و مقام سخن به ميان آمده است. ولي در هيچ روايتي به ارتباط بين اين دو نفر تصريح نشده است.
    5. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص 207.
    6. ابن عنبه، عمده الطالب، ص 96 و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 48.
    7. ابن عنبه، همان، ص 95.
    8. نسب شناسان غالبا کنيه او را «ابوعبدالله» نوشته اند؛ اما ابن عنبه «ابوالقاسم» را هم قولي مي داند (همان).
    9. ابوالفرج اصفهاني، همان، ص 227.
    10. همان، ص 224.
    11. همان، ص 227.
    12. الارشاد، ج 2، ص 191.
    13. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص 224.
    14. همان، ص 212 و 227.
    15. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 307 و 308.
    16. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 295، 307، 308 و 313.
    17. تاريخ طبري، ج 7، ص 561.
    18. همان، ص 559.
    19. تاريخ خليفه، ص 276 و 283؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 325 و تاريخ طبري، ج 7، ص 556 و 557.
    20. تاريخ طبري، ج 7، ص 588. اين دو گزارش با توجه به روايات علائم ظهور که مي گويد: «العجب کل العجب بين جمادي و رجب» (ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 105 به نقل از: ابن حماد، الفتن) و هم چنين لشکريان مهدي عليه السلام را به اندازه اصحاب پيامبر در جنگ بدر مي داند (نعماني، الغيبه، ص 329) قابل تأمل است.
    21. تاريخ طبري، ج 7، ص 567. نام منصور، عبدالله الاکبر بن محمد بن علي است.
    22. درباره ي اخبار قيام نفس زکيه ر. ک: تاريخ الطبري، ج 7، ص 552 به بعد و ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص 229 به بعد.
    23. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 308.
    24. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 192.
    25. مورخان به حضور زيديه در لشکر ابراهيم تصريح کرده اند (تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 318 و تاريخ طبري، ج 7، ص 647).
    26. شهرستاني، و ابن خلدون معتقدند: يحيي، محمد بن عبدالله را پس از خود به امامت تعيين کرده بود (الملل و النحل، ج 1، ص 156 و تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 200).
    27. کمال الدين، ص 157.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نفس زکيه در روايات نشانه هاي ظهور

    پس از آشنايي با شرح حال محمد نفس زکيه، اکنون به بررسي رواياتي مي پردازيم که درباره ي نفس زکيه و کشته شدن او پيش از ظهور وجود دارد:
    (22) معتمر بن سليمان از ابوعمر و از قيس بن سعد از حسن بن محمد بن علي نقل کرده است: اين قوم مشکلي نخاهد داشت تا اين که يکي از چهار حادثه روي دهد: بين آنان اختلاف افتد يا پرچم هاي سياه از جانب مشرق به سوي آنان آيد يا نفس زکيه در شهر امن (البلد الحرام) کشته شود يا لشکري به سوي شهر امن بفرستند و در زمين فرو رود. (1)
    نعيم بن حماد اين روايت را در باب نشانه هاي زوال حکومت بني اميه ذکر کرده و قبل و بعد آن، رواياتي درباره ي اختلاف بني اميه آورده است. از جمله به نقل از علي عليه السلام مي نويسد: «اين قوم مشکلي نخواهند داشت تا اين که اختلاف پيدا کنند و وقتي اختلاف کردند حکومت از ميانشان رخت بر بندد و تا قيامت به سوي آنان باز نگردد. » سپس مي گويد: «مقصود بني اميه است». (2) در حديث بعد از آن به اختلاف بني اميه تصريح شده است. (3)
    بنابراين، معناي «قوم» با استفاده از عنوان باب و روايات ديگر آشکار است. پرچم هاي سياه هم در زمان اختلاف سران بني اميه از مشرق سر بر آورد. اما کشته شدن نفس زکيه و فرو رفتن لشکر در بلد حرام - که ظاهرا مکه است - در آن زمان رخ نداد و اگر نفس زکيه را محمد بن عبدالله حسني بدانيم او در مکه کشته نشد و شهادتش پس از استقرار حکو مت بني عباس بود. از طرفي نمي توان انتظار بني اميه ديگري در آخرالزمان را داشت چون روايات قبل و بعد آن تصريح دارد که تا روز قيامت حکومت به آنان باز نمي گردد. بايد توجه داشت که سند اين روايت به معصوم نمي رسد و موقوف است.
    (23) عبدالله بي مروان از ارطاه از تبيع از کعب الاحبار نقل کرده است: مدينه در آن هنگام مباح شمرده مي شود و نفس زکيه کشته خواهد شد. (4)
    (24) وليد از شيخ خود از جابر جعفي از ابوجعفر عليه السلام نقل مي کند: لشکر به مدينه مي رسد و هرکه از آل پيامبر است به مکه مي گريزد... آن گاه يکي از خاندان رسول خدا را نزد احجارالزيت مي کشند. (5)
    گرچه در اين روايت ترکيب نفس زکيه به کار نرفته، مضمون آن با روايات مربوط به نفس زکيه، از جمله روايتي منسوب به امام باقر عليه السلام که در پي خواهد آمد، يکي است.
    (25) از عبدالله بن مسعود نقل شده که لشکري به مدينه گسيل مي شود و بين جماوين (تپه هاي سمت راست مدينه) در زمين فرو رفته و نفس زکيه کشته مي شود. (6)
    (26) ابوعثمان از جابر جعفي از ابوجعفر عليه السلام نقل کرده است:وقتي سفياني از کشته شدن نفس زکيه مطلع مي شود - و او همان کسي است که کشته شدنش مقدر است[؟!] - همه مسلمانان از حرم پيامبر به مکه مي گريزند. پس لشکري به مدينه مي فرستد که فرماندهي آن با مردي از کلب است و آن گاه که به بيداء رسيدند فرو مي روند و فرمانده شان مي گريزد. بعضي گويند او از قبيله مذحج است. (7)
    نعيم بن حماد چهار روايت اخير را در باب هاي «فرستادن لشکر از سوي سفياني به مدينه» و «فرورفتن لشکر سفياني» ذکر کرده و مضمون آنها کشته شدن نفس زکيه در مدينه است از اين رو، امکان تطبيق همه ي آنها بر محمد بن عبدالله حسني وجود دارد؛ به خصوص که روايت 24 به احجارالزيت تصريح مي کند و بنا به گزارش تاريخ، محمد نيز در آن جا کشته شد.
    علاوه بر اين: 1. در مجموع پنج روايتي که گذشت سخني از ظهور مهدي يا نشانه هاي آن نيست. 2. اين روايات جز در کتاب نعيم بن حماد نيامده است. 3. روايت ها از صحابه و تابعين نقل شده و دو مورد منسوب به امام باقر عليه السلام هم مرسله است. 4. چهار حديث اخير، کشته شدن نفس زکيه را در مدينه مي داند و روايت 22 و برخي ديگر که در پي خواهد آمد کشته شدن او را در شهر حرام يا مکه ذکر کرده است.
    بنابراين، احتمال دارد بخشي از اين روايات از سوي زيديه به مناسبت شهادت محمد نفس زکيه در احجارالزايت مدينه يا شهيد فخ در مکه، تحريف يا جعل شده باشد و اگر خيلي خوش بينانه به اين احاديث بنگريم خواهيم گفت ناقلان يا سازندگان آنها، بخشي از رويدادهاي آينده را که پيش گويي هاي معصومان آمده، با بخشي از حوادث تاريخي آميخته و به عنوان ملاحم رواج داده اند. شايد ضعف اين روايات باعث شده که منابع پس از الفتن به ندرت آنها را گزارش کنند.
    (27) از عمار ياسر نقل شده است که وقتي نفس زکيه به قتل رسد و برادرش در مکه با بي توجهي کشته شود، منادي از آسمان ندا کند که امير شما فلاني است و او مهدي است که زمين را پر از حقيقت و عدالت خواهد کرد. (8)
    بخش هايي از اين روايت با سند واحد در چند مورد از کتاب الفتن ابن حماد آمده (9) و شيخ طوسي مجموع آن را با اشتراک رجال آخر سند آورده است. (10) برخي مانند ابن طاووس و صاحب عقدالدرر به پيروي از ابن حماد آن را قطعه قطعه کرده (11) و برخي يک جا آورده اند. (12) جالب اين که در هر يک از کتاب ها کلمات زيادي تغيير کرده است. ابوعمر و داني معاصر شيخ طوسي نيز اين روايت را در کتاب سنن خود آورده است. (13)
    اما اولين اشکال آن، عدم استناد به معصوم است و دوم اين که، شباهت زيادي به کشته شدن محمد معروف به نفس زکيه دارد؛ چون در آن به کشته شدن برادرش اشاره شده و گفتيم ابراهيم بن عبدالله برادر نفس زکيه در قيام عليه عباسيان کشته شد. (14) اشکال سوم اين که، اين نقل با ديگر احاديث مربوط به نفس زکيه سازگاري ندارد، چون در هيچ کدام از آنها سخن از کشته شدن برادر او نيست. علاوه بر اين، اختلاف در نقل هاي اين روايت نشانه ي اضطراب در آن است.
    (28) مجاهد از يکي از صحابه پيامبر نقل کرده است: تا نفس زکيه کشته نشود مهدي قيام نمي کند و وقتي کشته شد اهل آسمان و زمين خشمگين مي شوند. پس مردم چنان که عروس را به خانه داماد مي برند، دسته جمعي سراغ مهدي مي آيند و او زمين را پر از عدل و داد مي کند. (15)
    اين روايت از نظر محتوا اشکال خاصي ندارد اما سندش به معصوم نمي رسد و ناقل اصلي آن روشن نيست.
    (29) ابن سيرين مي گويد: مهدي قيام نمي کند مگر اين که از هر نه نفر هفت نفر کشته شوند که از جمله ي آنان نفس زکيه است. (16)
    اين روايت صحيح نيست و نفس زکيه در آن به اشتباه آمده است، زيرا متقي هندي (متوفاي 975 ق) غالب احاديث کتاب خود از جمله اين را به نقل از الفتن ابن حماد آورده و اين حديث در کتاب الفتن بدون نفس زکيه است. ضمن اين که سند آن موقوف و متن آن از لحاظ بيان کشتار فراوان تأمل و بررسي است.
    رواياتي که تا آن جا گذشت مربوط به منابع يا راويان اهل سنت بود که گاهي علماي شيعه هم از آنان نقل کرده بودند. ضمن اين که اين مطلب نشان مي دهد منشأ روايات نفس زکيه، اهل سنت هستند و در بسياري از آنها سخني از نشانه ظهور وجود ندارد و در واقع بيان ملاحم و رويدادهاي آينده است.
    پي نوشت ها:

    1. «لايزال القوم علي ثبج من امرهم حتي تنزل بهم احدي اربع خلال: يلقي الله بأسهم بينهم او تجيي الرايات السود من قبل المشرق فتستبيحهم او تقتل النفس الزاکيه في البلد الحرام فيتخلي الله منهم او يبعثوا جيشا الي البلد الحرام فيخسف بهم» (الفتن، ص 124، ح 513).
    2. «عن عبيده قال سمعت عليا رضي الله عنه يقول لايزال هؤلاء القوم آخذين بثبج هذا الامر ما لم يختلفوا فاذا اختلفوا بينهم خرجت منهم فلم تعد اليهم الي يوم القيامه يعني بني اميه» (همان، ح 512).
    3. «عن ابن عباس: لايزال هذا الامر في بني اميه ما لم يختلف بينهم رمحان... » (همان، ح 514).
    4. «عبدالله بن مروان عن ارطاه عن تبيع عن کعب: تستباح المدينه حينئذ و يقتل النفس الزکيه» (همان، ص 223، ح 879 و يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 66 به نقل از همان ).
    5. «حدثنا الوليد قال اخبرني شيخ عن جابر عن ابي جعفر قال: فيبلغ اهل المدينه فيخرج الجيش اليهم فهرب من کان من آل محمد صلي الله عليه و آله الي مکه... فيدرکون نفسا من آل محمد صلي الله عليه و آله فيذبحونه عند احجارالزايت» (الفتن، ص 225، ح 883 و يوسف مقدسي، 66 به نقل از: همان).
    6. «رشدين عن ابن لهيعه عن عبدالعزيز بن صالح عن علي بن رباح عن ابن مسعود قال يبعث جيش الي المدينه فيخسف بهم بين الجماوين و يقتل نفس الزکيه» (الفتن، ص 227، ح 894).
    7. «اذا بلغ السفياني قتل النفس الزکيه و هو الذي کتب عليه فهرب عامه المسلمين من حرم رسول الله الي حرم الله تعالي بمکه فاذا بلغه ذلک بعث جندا الي المدينه عليهم رجل من کلب حتي اذا بلغوا البيداءخسف بهم... » (همان، ص 228، ح 899).
    8. «رشدين عن ابن لهيعه حدثني ابوزرعه عن عبدالله بن زرير عن عمار بن ياسر قال اذا قتل النفس الزکيه و اخوه يقتل بمکه ضيعه نادي مناد من السماء ان اميرکم فلان و ذلک المهدي يملأ الارض حقا عدلا» (الفتن، ص 236، ح 932 و الموسوعه في احاديث المهدي، ص 163).
    9. ر. ک: ص 14، 216، 232 و 236.
    10. الغيبه، ص 464.
    11. عقدالدرر، ص 46 و6 و التشريف بالمنن، ص 120، 123و 128و 132.
    12. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص207.
    13. السنن الوارده في الفتن، ج 1، ص 326.
    14. البته اين روايت کشته شدن برادر نفس زکيه را در مکه مي داند که بر خلاف رويداد تاريخي است و آن که در مکه به قتل رسيده، پسر عموي او صاحب فخ است.
    15. «مجاهد عن رجل من اصحاب النبي قال لايخرج المهدي حتي تقتل النفس الزکيه فاذا قتلت النفس الزکيه غضب عليهم اهل السماء و اهل الارض... » (ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 275 به نقل از: الفتن سليلي و ص 347 به نقل از: الفتن زکريا).
    16. «عن ابن سيرين: لايخرج المهدي حتي يقتل من کل تسعه سبعه منها قتل النفس الزکيه» (متقي هندي، البرهان، ص 112).

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  4. #3
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    مهم ترين و مشهورترين روايات در موضوع نشانه هاي ظهور، اخباري است که در آنها پنج علامت براي ظهور قائم عليه السلام يا به طور مطلق (بدون اشاره به قائم و ظهور او) ذکر شده است. اين احاديث که هشت عددند در بيان چهار نشانه کاملا اشتراک دارند ولي در مورد پنجمي بيان آنها مختلف است. آن چهار نشانه عبارت اند از: نداي آسماني، فرو رفتن زمين بيداء، خروج سفياني و کشته شدن نفس زکيه. در مورد پنجمين نشانه، سه روايت به «يماني»، يک روايت به «قائم»، دو روايت به «هلاکت يکي از بني عباس» و يک روايت به «خراساني» اشاره مي کند. يک روايت هم درباره پنجمين نشانه ساکت است.
    از اين ميان، دو روايت نشانه ي ششمي را اضافه کرده که عبارت از آشکار شدن دستي از آسمان است. گويا اين دست همراه با نداي آسماني به مهدي اشاره مي کند تا مردم او را بشناسند. روايت ديگري هست که در آن ندا، سفياني، قائم، نفس زکيه، اختلاف بني عباس و طلوع خورشيد از مغرب، از مسائل حتمي دانسته شده است، ولي به جهت اختلاف در نقل اين روايت در منابع مختلف، بررسي آن را به بحث «طلوع خورشيد از مغرب» موکول مي کنيم. البته به جهت اشتمال اين روايت بر نفس زکيه لازم است اکنون به اجمال اشاره شود که آن از لحاظ سند و متن پذيرفتني نيست.
    در اين جا به بررسي اين هشت روايت که ضمن پنج نشانه به نفس زکيه اشاره مي کند مي پردازيم. از آن جا که خروج سفياني هم در کنار عنوان نفس زکيه در اين هشت روايت ذکر شده است اين بررسي در مورد سفياني هم به کار مي آيد، ولي در آن جا تکرار نخواهد شد. شش روايت از اين مجموعه فقط در غيبت نعماني و يک روايت فقط در کمال الدين وجود دارد. هشتمين آنها که از عمر بن حنظله است علاوه بر کتاب نعماني در روضه کافي، کمال الدين و الغيبه شيخ نيز ذکر شده است. تفصيل اين روايات و بررسي هر يک از آنها در پي مي آيد.
    (30) علي بن احمد بندنيجي از عبيدالله بن موسي علوي از يعقوب بن يزيد از زياد بن مروان قندي از عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل مي کند: ندا از حتمي هاست و سفياني از امور حتمي است. يماني حتمي است. کشته شدن نفس زکيه حتمي است و دستي که از آسمان آشکار مي شود از حتمي هاست. فرمود: و صدايي در ماه رمضان که خوابيده را بيدار کند و بيدار را بترساند و دختران را از پرده بيرون کشاند (نيز حتمي است). (1)
    به علت شباهت متن و سند اين روايت با روايت بعدي، هر دو يک جا بررسي مي شود.
    (31) ابن عقده از علي بن حسن بن فضال از يعقوب بن يزيد از زياد قندي از چند نفر يارانش نقل مي کند که به امام صادق عليه السلام گفتيم: سفياني از امور حتمي است؟ فرمود: بله، کشته شدن نفس زکيه هم حتمي است، قائم حتمي است، فرو رفتن زمين بيداء حتمي است، دستي که از آسمان آشکار شود و نداي آسماني (هم حتمي است).گفتيم: ندا چيست؟ فرمود: آوازدهنده اي که نام قائم و نام پدرش را مي گويد. (2)
    در سند اين دو روايت زياد بن مروان قندي وجود دارد که واقفي است. (3) کشي در گزارشي او را يکي از ارکان واقفه دانسته (4) و علامه روايت وي را مردود مي داند. (5) حتي اگر روايت يعقوب از زياد را پيش از واقف او بدانيم در روايت 30 عبيدالله بن موسي (علوي عباسي) مجهول است و علي بن احمد بندنيجي از سوي ابن غضائري تضعيف شده (6) و ديگر رجاليون درباره او جرح يا تعديلي بيان نکرده اند. هم چنين در طريق روايت 31 ارسال وجود دارد.
    از نظر متن در اين دو روايت تصريحي به علامت بودن اين موارد نشده و فقط تکيه بر حتمي بودن آنهاست. چه بسا اين موارد به خصوص کشته شدن نفس زکيه که محل بحث ماست، اشاره به حوادثي باشد که نزد خداوند از امور حتمي مقرر شده و ائمه عليهم السلام از آن خبر داشته اند. اين که در روايت دوم به حتمي بودن قائم در کنار چهار کلمه ديگر اشاره شده مؤيد اين مطلب است که الزاما اين موارد به بعضي نشانه ي ظهور نيستند، بلکه رويدادهايي اند که در آينده حتما رخ خواهند داد و از جمله آن ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است.
    به نظر مي رسد قسيم قرار گرفتن «قائم» در کنار آن چند مورد، نمايان گر آن باشد که آنها نمي توانند نشانه اي براي اين قسيم قرار گيرند. حداکثر چيزي که مي توان گفت اين که امور غير عادي مانند ندا مربوط به ظهورند و نفس زکيه و سفياني و يماني هم مانند نداي آسماني هنگام ظهور، حتمي اند نه اين که مربوط به آن زمان باشند و علامت به شمار آيند.
    (32) ابن عقده از علي بن حسن بن فضال از علي بن مهزيار از حماد بن عيسي از حسين بن مختار از عبدالله بن ابي يعفور نقل کرده است که امام صادق عليه السلام فرمود: نابودي فلاني از بني عباس و خروج سفياني و قتل نفس و جيش خسف و صدا را به دست خود بگير. گفتم: صدا چيست؟ آيا همان ندادهنده است؟ فرمود: آري، به واسطه آن صاحب اين امر شناخته مي شود. سپس فرمود: تمام گشايش در نابودي فلاني از بني عباس است. (7)
    گرچه در اين حديث کلمه نفس زکيه نيامده است، به نظر مي رسد مراد از «قتل النفس» همان کشته شدن نفس زکيه باشد؛ به خصوص که در کنار سفياني و لشکري که در زمين فرو مي رود (جيش الخسف) و صدا (نداي آسماني) آمده است. (8) اين روايت همراه روايت بعدي بررسي مي شود.
    (33) ابن عقده از قاسم بن محمد از عبيس بن هشام از عبدالله بن جبله از پدرش (جبله بن حيان) از محمد بن صامت نقل کرده است که به امام صادق عليه السلام عرض کردم: چه نشانه اي پيش از اين موضوع وجود دارد؟ فرمود: هلاکت عباسي و خروج سفياني و کشته شدن نفس زکيه و فرو رفتن در بيداء و صدايي از آسمان. گفتم: فدايت شوم، مي ترسم اين امر به طول انجامد. فرمود: خير، اينها دانه دانه پشت سر يک ديگر مي آيند. (9)
    اين دو روايت نيز از جهاتي به يک ديگر شباهت دارند، چون در هر دو سخن از هلاکت فردي از بني عباس به ميان آمده و در هر دو، کلمه ي «الامر» به کار رفته است. از نظر سند روايت اولي صحيحه نيست؛ چون حسين بن مختار قلانسي که شيخ طوسي در يک مورد او را واقفي مي داند، (10) توثيق صريحي ندارد. (11) در سند روايت دوم، قاسم بن محمد و محمد بن صامت و جبله بن حيان مجهول اند و عبدالله بن جبله که از سوي نجاشي توثيق شده واقفي است. (12) اما اين که واقفي ها در سند روايتي از امام ششم واقع شده اند و اين پيش از فساد مذهبشان بوده است مشکلي را حل نمي کند و چه بسا آنان به نفع عقيده ي خويش از امامان پيشين مطالبي را جعل کنند.
    از نظر متن، در اين دو روايت همانند روايات قبلي بر موضوع مهدي و ظهور او تصريح نشده است. در روايت 32 کلمات «هذا الأمر» و «فرج» آمده و در روايت 33 هم «هذا الامر» دو بار تکرار شده است. کلمه «امر» در ادبيات سياسي تاريخ اسلام مکرر به معناي حکومت و خلافت و امثال آن آمده است، ولي اين جا مي تواند علاوه بر حکومت جهاني مهدي، معناي فرج و گشايش براي شيعه را داشته باشد؛ چون در روايت اولي تصريح شده که گشايش در هلاکت فلاني است و به قرينه دومي، فلاني از بني عباس است. حتي اگر بخواهيم «هذا الامر» را به معناي قائم بگيريم، نام بردن از عباسيان مانع از آن تفسير خواهد شد، مگر آن که بگوييم آن چهار نشانه، متصل است و اين پنجمي (هلاکت فلاني عباسي) علامت دور. يا اين که بگوييم دولتي ديگر به نام بني عباس خواهد آمد و مرگ يکي از آنان نشانه ظهور خواهد بود. با وجود اين، هيچ کدام از اين دو توجيه قابل پذيرش نيست و پيش تر درباره آن سخن گفته شد.
    (34) ابن عقده از علي بن حسن بن فضال از برادرانش محمد و احمد از علي بن يعقوب هاشمي از هارون (مروان) (13) بن مسلم از خالد قماط از حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام نقل مي کند: از امور حتمي که پيش از قيام قائم رخ مي دهد خروج سفياني و فرو رفتن بيداء و قتل نفس زکيه و منادي از آسمان است. (14)
    اين روايت که درباره ي پنجمين نشانه ي اختلافي ساکت است، از نظر متن مشکلي ندارد و در آن به قيام قائم تصريح شده است. از نظر سند هم مي توان به آن اعتماد کرد؛ زيرا ابن عقده و بنوفضال توثيق شده اند (15) و علي بن يعقوب گرچه مهمل است و در کتب رجال نامي از او نيست؛ ليکن کثرت روايت بنوفضال از وي نوعي اطمينان ايجاد مي کند. با اين همه روايت صحيحه نيست.
    (35) علي بن حسين از محمد بن يحيي العطار از محمد بن حسان رازي از محمد بن علي کوفي از عبدالله بن جبله از علي بن ابي حمزه از ابوبصير روايت مي کند که به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم قائم کي خروج مي کند؟ فرمود: اي ابا محمد! ما اهل بيت وقت تعيين نمي کنيم و محمد [پيامبر؟] گفته است که هر که وقت تعيين کند دروغ گوست. اي ابا محمد! پيش از اين امر پنج علامت هست؛ ندا در ماه رمضان است، خروج سفياني، خروج خراساني، کشته شدن نفس زکيه و فرو رفتن بيداء. سپس فرمود: اي ابامحمد! علاوه بر اينها پيش از ظهور دو طاعون هم خواهد آمد: طاعون سفيد و سرخ... . (16)
    اين روايت که در باب «منع التوقيت و التسميه» از کتاب نعماني آمده از اخبار پيشين طولاني تر است و اضافاتي دارد، مانند اين که نداي آسماني در ماه رمضان خواهد بود و دو طاعون رخ خواهد داد. ادامه آن هم درباره ي اين دو طاعون (که عبارت از مرگ دسته جمعي و شمشير است) و هم چنين نداي آسماني توضيح مي دهد. اما در سند اين روايت اشکال هايي وجود دارد: 1. محمد بن حسان رازي تضعيف شده است. (17) 2. نجاشي درباره محمد بن علي کوفي - که همان ابوسمينه است و در موارد متعددي در طرق اسناد غيبت نعماني واقع شده - مي گويد: «ضعيف جدا، فاسد الا عتقاد، لا يعتمد في شيء». آن گاه مي گويد در کوفه به کذب مشهور بود و وقتي به قم آمد به غلو شهرت يافت. (18) 3 و 4. عبدالله بن جبله و علي بن ابي حمزه واقفي اند. (19)
    از نظر متن، وجود خراساني در روايت قابل تأمل است، چون اين نام تنها در دو روايت آمده و روايت ديگر هم از لحاظ سند صحيحه نيست. (20) اين احتمال قوي به نظر مي رسد که مراد از خراساني، ابومسلم، داعي عباسيان باشد يا به سبب وجود روات واقفي مذهب در آن بگوييم مقصود شورش هايي است که در مناطق شرقي و خراسان روي داد و سال ها پس از شهادت امام کاظم عليه السلام خلفا را به خود مشغول کرده بود. از اين رو، واقفه براي اميد دادن به منتظران هم عقيده ي خود جريان خراساني را به عنوان نشانه برگشت امام هفتم که وي را مهدي قائم مي دانستند بيان کرده اند. چنان که اخبار سفياني را نيز به دلخواه خود تأويل نمودند. (21)
    رواياتي که تا اين جا ذکر شد منحصر به کتاب نعماني است و ديگر منابع روايي کهن آنها را نياورده اند. اما روايتي که در آن به علائم پنج گانه اشاره شده و علاوه بر الغيبه نعماني در روضه کافي، کمال الدين و الغيبه شيخ طوسي وارد شده، منسوب به امام صادق عليه السلام (22) است. طبق اين روايت:
    (36) پنج علامت پيش از قيام قائم وجود دارد: سفياني، يماني، صيحه (يا ندا)، کشته شدن نفس زکيه و خسف بيداء. (23)
    در روضه ي کافي اين اضافه وجود دارد که راوي پرسيد: اگر پيش از اين نشانه ها کسي از اهل بيت قيام کرد آيا با او همراه شويم؟ امام فرمود: خير. سند اين روايت در اين چهار کتاب به عمر بن حنظله مي رسد، ولي شيخ صدوق يک بار ديگر همان را از شخصي به نام ميمون البان از امام ششم نقل کرده است. بنابراين، براي آن دو سند وجود دارد. البته طريق هر يک از اين چهار منبع به عمر بن حنظله متفاوت است ولي به هر حال راوي اصلي يک نفر است. با آن که متن اين خبر تناقض دروني ندارد، اما در هر دو سند آن اشکال هايي وجود دارد که مهم ترين آنها به راويان اصلي يعني عمر بن حنظله و ميمون البان مربوط است، چون آن دو توثيق نشده اند. در عين حال، اين خبر داراي بهترين منابع و اسناد در اين مجموعه است و رد آن ممکن نيست. چون طريق کليني به عمر بن حنظله صحيح است (24) و عمر بن حنظله در ميان علماي شيعه جايگاه خاصي دارد.
    آخرين روايت از هشت روايتي که نشانه هاي پنج گانه را ذکر کرده خبري طولاني از شيخ صدوق است:
    (37) محمد بن محمد بن عصام از محمد بن يعقوب کليني از قاسم بن علاء از اسماعيل بن علي قزويني از علي بن اسماعيل از عاصم بن حميد از محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل کرده است که قائم ما به وسيله ي رعب ياري مي شود... گفتم: چه زماني قائم شما خروج مي کند؟ فرمود: آن گاه که مردان شبيه زنان شوند... و خروج سفياني از شام و يماني از يمن و فرو رفتن در بيداء و کشته شدن جواني از آل محمد صلي الله عليه و آله بين رکن و مقام که نامش محمد بن حسن نفس زکيه است و صيحه اي از آسمان بيايد که حق با او و شيعه ي اوست. در اين هنگام قائم ما خروج خواهد کرد. (25)
    بخشي از اين خبر را شيخ طوسي اين گونه آورده است:
    (38) قرقاره (يعقوب بن نعيم) از محمد بن خلف حدادي از اسماعيل بن ابان ازدي از سفيان بن ابراهيم جريري نقل مي کند که او از پدرش شنيد: نفس زکيه پسري از آل محمد صلي الله عليه و آله است، نامش محمد بن حسن که بي گناه کشته مي شود و وقتي او را کشتند عذرپذير و ياوري بر ايشان نمي ماند و آن زمان خداوند قائم آل محمد صلي الله عليه و آله را مي فرستد... . (26)
    در سند هر دو روايت افراد مجهول وجود دارند، ضمن اين که سند دومي به معصوم نمي رسد. (27) از نظر متن نيز تصريح به نام محمد بن حسن بسيار مشکوک است، چون از طرفي اين نام مهدي موعود است و از سوي ديگر، نفس زکيه تاريخي، محمد بن عبدالله بن حسن بوده و در ذکر نام هاي عربي، انداختن نام پدر يا جد از سلسله نسب بسيار معمول است (28) لذا ممکن است همان محمد بن (عبدالله بن) حسن، يعني نفس زکيه تاريخي باشد. وجود اين نقل در ميان راويان اهل سنت (29) اين ترديد را بيشتر مي کند که ممکن است در تصريح به اين نام انگيزه اي وجود داشته باشد.
    پي نوشت ها:

    1. «عن ابي عبدالله عليه السلام انه قال: النداء من المحتوم و السفياني من المحتوم و اليماني من المحتوم و قتل النفس الزکيه من المحتوم و کف يطلع من السماء من المحتوم. قال: و فزعه في شهر رمضان توقظ النائم و تفزع اليقظان و تخرج الفتاه من خدرها» (نعماني، الغيبه، ص 262، باب 14، ح 11).
    2. «... زياد القندي عن غير واحد من اصحابه عن ابي عبدالله انه قال قلنا له: السفياني من المحتوم؟ فقال: نعم و قتل النفس الزکيه من المحتوم و القائم من المحتوم و خسف البيداء من المحتوم و کف تطلع من السماء من المحتوم و النداء من السماء. قلت: و اي شي تکون النداء؟ فقال: مناد ينادي باسم القائم و اسم ابيه» (همان، ص 265، باب 14، ح 15).
    3. رجال نجاشي، ج 1ص 389.
    4. اختيار معرفه الرجال، ص 466.
    5. حلي، خلاصه الاقوال، ص 349.
    6. رجال ابن غضائري، ص 82.
    7. «قال لي ابوعبدالله عليه السلام: امسک بيدک هلاک الفلاني... اسم رجل من بني العباس و خروج السفياني و قتل النفس و جيش الخسف و الصوت. قلت: و ما الصوت، هو المنادي؟ فقال: نعم، و به يعرف صاحب هذا الامر ثم قال: الفرج کله هلاک الفلاني من بني العباس» (نعماني، الغيبه، ص 266، باب 14، ح 16) در چاپ ديگر (تحقيق آقاي غفاري) و در نقل بحارالأنوار از الغيبه نعماني (ج 56، ص 234) دو مورد که از بني عباس نام برده شده، داخل کروشه است. مورد اول هم در بحارالأنوار وجود ندارد. به فرض آن که اين قيد در اصل روايت هم نباشد، روايت بعدي که در متن مي آيد به هلاکت عباسي تصريح کرده است.
    8. جمله «امسک بيدک» به معني آن است که اين موارد را به عنوان نشانه اي نگه دار و در نظر بگير.
    9. «عن ابي عبدالله عليه السلام قلت له: ما من علامه بين يدي هذا الامر؟ فقال: بلي، قلت: و ما هي؟ قال: هلاک العباسي و خروج السفياني و قتل النفس الزکيه و الخسف بالبيداء و الصوت من السماء. فقلت: جعلت فداک اخاف ان يطول هذا الامر. فقال: لا، هو کنظام الخرز يتبع بعضه بعضا» (نعماني، الغيبه، ص 270، باب 14، ح 21).
    10. رجال شيخ طوسي، ص 334. البته انتساب وقف به برخي اصحاب امام کاظم عليه السلام در رجال شيخ محل تأمل است.
    11. شيخ مفيد نام وي را در رديف کساني آورده است که نص بر امام رضا عليه السلام را گزارش کرده اند و از ايشان با عنوان خواص و ثقات امام کاظم عليه السلام ياد مي کند (الارشاد، ج 2، ص 248). اما نام بردن از زياد بن مروان - چهره شاخص واقفه - در کنار او اين توثيق را با ترديد روبه رو مي کند. از طرفي اگر اتهام وقف از سوي شيخ طوسي صحيح باشد نقل روايت نص بر امام هشتم و در عين حال توقف بر امام هفتم، دليلي بر شدت انحراف وي خواهد بود، زيرا با اين که خود مطلبي را از امام معصوم نقل مي کند بر خلاف آن عمل مي کند.
    12. رجال نجاشي، ج 2، ص 13.
    13. نعماني در کتاب خود پيوسته از اين شخص با عنوان هارون بن مسلم ياد مي کند. در بسياري از کتب روايي نيز به تصحيف و اشتباه چنين شده که درست نيست (ر. ک: ترجمه ي اين راوي و روايت کردن علي بن يعقوب از او در رجال نجاشي، ج 2، ص 369).
    14. «عن ابي عبدالله عليه السلام: من المحتوم الذي لابد ان يکون قبل قيام القائم خروج السفياني و خسف بالبيداء و قتل النفس الزکيه و المنادي من السماء» (نعماني، الغيبه، ص 272، باب 14، ح 26؛ محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 294 و لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 563 به نقل: از نعماني).
    15. رجال نجاشي، ج 1 ص 240 (ابن عقده)، ج 2، ص 82 (علي بن حسن) و ج 1، ص 212 (احمد بن حسن). محمد بن حسن توثيق صريح ندارد و در اين روايت با برادرش احمد در يک طبقه است.
    16. «عن ابي بصير عن ابي عبدالله عليه السلام قال قلت له: جعلت فداک متي خروج القائم؟ فقال: يا ابا محمد انا اهل بيت لانوقت و قد قال محمد کذب الوقاتون يا ابا محمد ان قدام هذا الامر خمس علامات اولا هن النداء في شهر رمضان و خروج السفياني و خروج الخراساني و قتل النفس الزکيه و خسف بالبيداء ثم يا ابا محمد انه لا بد ان يکون قدام ذلک الطاعونان، الطاعون الابيض و الطاعون الاحمر... » (نعماني، الغيبه، ص 301، باب 16، ح 6).
    17. رجال نجاشي، ج 2، ص 226.
    18. همان، ج 2، ص 216.
    19. همان، ص 13و 69.
    20. ر. ک: به روايت شماره 84.
    21. ر. ک: قرب الاسناد، ص 351 و 352 که در آن به نقل از امام رضا عليه السلام مي خوانيم: ابن ابي حمزه رواياتي مثل سفياني را به گونه اي نادرست تأويل کرد.
    22. اين روايت با همين متن در عقدالدرر (ص 111) به امام حسين عليه السلام نسبت داده شده است. اما به نظر مي رسد مؤلف کتاب، کنيه ابوعبدالله در منابع شيعه را بر امام سوم تطبيق کرده است. اين کار در موارد ديگري از اين نويسنده و به تبع او از سوي متقي هندي در البرهان تکرار و رواياتي از امام ششم به امام حسين عليه السلام نسبت داده شده است (براي نمونه ر. ک: عقدالدرر، ص 226، 228، 239 و آنها را به ترتيب مقايسه کنيد با نعماني، الغيبه، ص 237، 239 و 253).جالب اين که در ص 226 عقدالدرر از حضور معلي بن خنيس (صحابي امام ششم) در کنار امام حسين عليه السلام نام برده شده است.
    23. کليني، روضه کافي، ص 310؛ نعماني، الغيبه، ص 261، باب 14، ح 9؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 677 و 678، باب علائم، ح 1و 7؛ شيخ طوسي، الغيبه،ص 436؛ يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 111 و فضل بن حسين طبرسي، اعلام الوري، ج 2، ص 279.
    24. سند کليني چنين است: محمد بن يحيي عن احمد بن عيسي عن علي بن حکم عن ابي ايوب الخزاز [الخزاز] عن عمر بن حنظله. طرق ديگر حديث چنين است: (نعماني عن) محمد بن همام عن جعفر بن مالک الفزاري قال حدثني عبدالله بن خالد التميمي قال حدثني بعض اصحابنا عن محمد بن ابي عمير عن ابي ايوب الخزاز عن عمر بن حنظله. (شيخ طوسي): و بهذا الاسناد عن ابن فضال عن حماد عن ابراهيم بن عمر عن عمر بن حنظله. (شيخ صدوق عن) ابن الوليد - حسين بن ابان - حسين بن سعيد - ابن ابي عمير - عمر بن حنظله. (و شيخ صدوق قال) حدثنا ابي قال حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري عن ابراهيم بن مهزيار عن اخيه علي عن الحسين بن سعيد عن صفوان عن محمد بن حکيم عن ميمون البان.
    25. «القائم منا منصور بالرعب... قلت: متي يخرج قائمکم؟ قال: اذا تشبه الرجال بالنساء... و خروج السفياني من الشام و اليماني من اليمن و خسف بالبيداء و قتل غلام من آل محمد صلي الله عليه و آله بين الرکن و المقام اسمه محمد بن الحسن النفس الزکيه و جاءت صيحه من السماء بان الحق فيه و في شيعته فعند ذلک خروج قائمنا...» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 363 و ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 192).
    26. «عنه عن محمد بن خلف الحدادي عن اسماعيل بن ابان الازدي عن سفيان بن ابراهيم الجريري انه سمع اباه يقول: النفس الزکيه غلام من آل محمد صلي الله عليه و آله اسمه محمد بن الحسن يقتل بلاجرم و لاذنب فاذا قتلوه لم يبق لهم في السماء عاذر و لا في الارض ناصر فعند ذلک يبعث الله قائم آل محمد صلي الله عليه و آله في عصبه... » (طوسي، الغيبه، ص 464 و ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 217).
    27. در پاورقي الغيبه طوسي آمده است که بخشي از روايت دوم منسوب به امام حسين عليه السلام است و به کتاب الخرائج و الجرائح آدرس داده شده است. اما مراجعه به اين کتاب نشان داد که روايت قبل از آن از امام حسين عليه السلام بوده و مؤلف در ادامه گفته است «روي جعفر» و روايت شيخ را ذکر کرده است. پيداست مقصود راوندي «ابو جعفر» يعني شيخ طوسي است که اين خبر را از او نقل مي کند. بنابراين، در آن تصحيف رخ داده و ربطي به حديث قبلش ندارد و نبايد آن را از امام سوم تلقي کرد.
    28. مثلا محمد بن مسلم بن عبيدالله بن شهاب زهري، محمد بن شهاب يا محمد بن مسلم بن شهاب گفته مي شود (تاريخ طبري، ج 2، ص 350 و ج 8، ص 72). عبدالرحمن بن محمد بن اشعث در منابع غالبا ابن اشعث و گاه عبدالرحمن بن اشعث ذکر شده است (بلاذري، انساب الاشراف، ج 6، ص 439 و ج 7، ص 310 و ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 6، ص 297) و نمونه هاي فراوان ديگر مانند ابن الغسيل، ابن فرات، ابن مدبر و... .
    29. نقل شيخ طوسي از راويان عامي است.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  5. #4
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    تا اين جا هشت روايتي که نشانه هاي پنج گانه از جمله نفس زکيه را بيان مي کرد به تفصيل بررسي شد. علاوه بر اينها چند روايت ديگر در منابع شيعه وارد شده است که به آنها مي پردازيم:
    (39) ثعلبه بن ميمون از شعيب بن حداد از صالح از امام باقر عليه السلام نقل مي کند: بين کشته نفس زکيه و قيام قائم پانزده روز بيشتر نيست. (1)
    راويان اين حديث پيش از ثعلبه مختلف اند. شيخ صدوق از ابن وليد از صفار از عباس بن معروف از علي بن مهزيار از عبدالله بن محمد حجال از ثعلبه نقل مي کند و شيخ طوسي از فضل بن شاذان از حسن بن فضال از ثعلبه. شيخ مفيد راويان پيش از ثعلبه را ذکر نکرده است. در مورد صالح هم شيخ طوسي مطلق آورده، شيخ صدوق صالح مولي بني عذراء گفته و شيخ مفيد صالح بن ميثم نوشته است. در هر صورت، پيداست که اين روايت خبر واحدي است که به دو طريق، يعني شيخ صدوق و شيخ مفيد نقل شده و شيخ طوسي هم از استاد خود شيخ مفيد يا مستقيما از کتاب فضل نقل کرده است. سند شيخ صدوق تا شعيب صحيح است. خود شعيب هم کسي جز شعيب بن اعين حداد نيست (2) که مفيد و طوسي در سند خود به آن تصريح کرده اند و نجاشي و شيخ او را ثقه مي دانند. (3) اما صالح که در طريق صدوق، با عنوان «مولي بني عذراء» آمده، اگر غير از صالح بن ميثم باشد مجهول است و اگر همان باشد توثيقي ندارد. مطلق آوردن نام او از سوي شيخ هم بر اين ترديد مي افزايد. بنابراين راويان دو سند تا صالح موثق اند، اما در مورد او که راوي اصلي است مشکل وجود دارد.
    از نظر متن در اين جا به کلام صاحب کشف الغمه توجه مي کنيم و بررسي بيشتر را به بعد از دو روايت 40 و 41 وا مي گذاريم. علي بن عيسي اربلي پس از نقل اين روايت مي نويسد: «در آن بايد تأمل کرد. يا مراد از نفس زکيه غير از محمد بن عبدالله است که در سال 145 ق کشته شد و يا در روايت ترديد خواهد شد». (4)
    (40) اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: آيا به شما از انتهاي حکومت بني فلان خبر ندهم؟ گفتند: بله، فرمود: کشتن کسي که خونش محترم است در روز حرام، در شهر حرام توسط گروهي از قريش. سوگند به کسي که دانه را شکافت پس از آن پانزده روز بيشتر حکومت نخواهد کرد. گفتم: آيا قبل و بعد از اين هم چيزي هست؟ فرمود: صيحه اي در ماه رمضان که بيدار را بترساند و خواب را بيدار کند و دختر جوان را از پرده بيرون کشاند. (5)
    (41) در گفت وگوي امام صادق عليه السلام با منصور عباسي که به تفصيل در روضه ي کافي نقل شده مي خوانيم که منصور به امام گفت: سزاوار بود از آن چه خدا به ما داده خوشحال شوي و به مردم نگويي که حکومت حق شماست.
    امام فرمود: هرکس چنين گفته دروغ گوست [!]... ما به تو نيازمندتريم از شما به ما [!]. منصور گفت: آيا به ياد داري پرسيدم حکومت به ما خواهد رسيد و گفتي بله، حکومتي عريض و طويل و شديد، و تا زماني که خون محترمي را در ماه حرام در شهر حرام نريزيد در وسعت خواهيد بود. امام گويد فهميدم که منصور سخن مرا حفظ کرده است. پس فرمود: شايد خداوند تو را کفايت کند و مقصود من تو نبودي، بلکه حديثي بود که روايت کردم و شايد يکي ديگر از خاندان تو چنين کند. پس منصور ساکت شد. (6)
    در جاي ديگري از همين کتاب، اين روايت با اختلاف کمي اين گونه آمده است که امام پس از پيش گويي درباره ي به حکومت رسيدن بني عباس فرمود: «اينان حکومت را خواهند داشت تا زماني که خون حرامي از ما - امام به سينه خود اشاره کرد - نريزند. » (7) ضمنا در روايت ديگري آمده است که امام ششم فرمود: حتما جواني در مدينه کشته خواهد شد. (8)
    گرچه در اين روايت (40 و 41) تعبير نفس زکيه به کار نرفته، ليکن منابع متأخر آن دو را مربوط به او مي دانند و به نظر مي رسد علت اين امر چند مطلب است: در برخي روايات آمده است که نفس زکيه در شهر حرام يا بين رکن و مقام کشته مي شود (9) و اين مطلب در دو روايت بالا وجود دارد. هم چنين نفس زکيه از خاندان پيامبر دانسته شده است. (10) در روايت روضه کافي - در هر دو نقل آن - عبارت «خوني از ما» به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است. از طرفي در سخن منسوب به اميرمؤمنان عليه السلام همانند روايت منسوب به امام باقر عليه السلام فاصله بين کشته شدن نفس محترم تا قيام قائم، پانزده روز گزارش شده است. (11)
    از مقايسه اين چند روايت به نظر مي رسد کشته شدن اين شخص مربوط به دوران بني عباس و بنا به نقل روضه کافي بايد در زمان منصور عباسي باشد و اين مطلب با نفس زکيه تاريخي منطبق است. از اين رو، احتمال جعل يا تحريف آن از سوي هواداران محمد بن عبدالله حسني يا محمد بن عبدالله (مهدي عباسي) بعيد نيست. چون زيديه پس از نفس زکيه قيام هاي ديگري کردند و مدعي مهدويت آنها بودند چنان که مدتي پس از کشته شدن نفس زکيه، منصور عباسي فرزندش محمد بن عبدالله مهدي را جانشين خود کرد. (12) اگر اين مطلب را هم نپذيريم، محقق نشدن پيش گويي امام ششم درباره ضعف يا زوال حکومت خاندان منصور (عباسيان) پس از ريخته شدن خوني از خاندان آن حضرت، نشانه اي بر نادرستي اين روايت خواهد بود، چه اين که در زمان منصور و پس از او خون هاي زيادي از اهل بيت عليهم السلام از جمله خود ائمه ريخته شد، ولي اين حکومت باز هم تا قرن ها دوام آورد. بنابراين، اگر اين چند روايت از نظر سند هم اشکال نداشته باشند، (13) از نظر محتوا قابل پذيرش نيستند؛ به خصوص مطالبي که در گفت وگوي امام با منصور عباسي نقل شده و امام خود را نيازمند عباسيان دانسته و اين سخن را تکذيب کرده است که کسي بگويد حکومت حق اوست.
    (42) از امام باقر عليه السلام نقل شده است که قائم به يارانش مي گويد: اهل مکه مرا نمي خواهند؛ ولي من براي اتمام حجت، شخصي را مي فرستم. پس مردي از اصحابش را مي خواند و او را به مکه مي فرستد... مکيان او را بين رکن و مقام مي کشند و او نفس زکيه است. وقتي خبر به امام مي رسد به يارانش مي گويد: نگفتم که اهل مکه ما را نمي خواهند؟... (14)
    اين روايت طولاني را مجلسي در ضمن چند خبر ديگر بدون ذکر مأخذ و با اين سند نقل کرده است: «روي السيد علي بن عبدالحميد با سناده الي کتاب الفضل بن شاذان يرفعه الي ابي بصير عن ابي جعفر عليه السلام». پيداست که از نظر علمي هيچ گونه اعتمادي بر اين سند وجود ندارد. ضمن اين که متن آن در منابع ديگر نيامده و مشتمل بر مطالبي است که شبيه آن در روايات ديگر وجود ندارد؛ مانند آن چه در ادامه ي روايت مي خوانيم: «اولين کسي که با او (مهدي) بيعت مي کند جبرئيل و ميکائيل است و همراه آنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام بر مي خيزند و کتاب جديدي به او مي دهند... ».
    (43) در روايتي منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام مي خوانيم: از من بپرسيد قبل از آن که مرا از دست بدهيد و قبل از آن که فتنه ي شرقي رخ دهد و براي آن نشانه هايي است: محاصره ي کوفه و سنگرسازي در کوچه هاي آن... قتل سريع و مرگ دسته جمعي و کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه همراه هفتاد نفر و سر بريدن شخصي بين رکن و مقام و کشته شدن اسقع در عبادتگاه بت پرستان. (15)
    اين روايت نيز در دو قسمت از کتاب بحارالأنوار به نقل از دو کتاب آمده است. سند اول آن چنين است: «روي في کتاب سرور اهل الايمان عن السيد علي بن عبدالحميد باسناده عن اسحاق يرفعه الي الاصبغ بن نباته قال سمعت اميرالمؤمنين عليه السلام». (16) مأخذ ديگر وي کتاب مختصر بصائرالدرجات مي باشد که در آن آمده است: «به کتاب خطبه هاي اميرمؤمنان عليه السلام دست يافتم که به خط سيد ابن طاووس بر آن نوشته بود: نويسنده اين کتاب، آن را بعد از امام صادق عليه السلام به رشته تحرير در آورده... برخي از آن به نقل از ابوروح فرج بن فروه از مسعده بن صدقه از جعفر بن محمد عليهما السلام و برخي را از ديگران نقل کرده است. » (17) مجلسي اين خطبه را هم در نه صفحه بيان کرده که قسمتي از آن با نقل اصبغ بن نباته مشترک است. ولي نامي از اصبغ در ميان نيست.
    اما از نظر متن، پيش از اين نشانه ها مطلبي دال بر ظهور يا نامي از مهدي نيامده است، بلکه سخن از فتنه اي مشرقي است. گويا عبارت «قلتم مات او هلک باي واد سلک» (18) که غالبا درباره ي امام غايب به کار مي رود، باعث شده است که اين خطبه بر امام زمان عليه السلام تفسير شود. اگر قسمت اول روايت هم پذيرفته شود، به نظر مي رسد بخش هاي بعدي که مربوط به علائم است به اين روايت اضافه شده باشد، چون اولا: مطالب عجيب و غريبي در آن يافت مي شود که در منابع معتبر نيست و ثانيا: علامه مجلسي در جاي ديگر قسمت اول روايت را از عياشي نقل کرده و گفته است: «ادامه خبر تصحيف شده و آن را ترک کردم». (19) آن چه قابل توجه است اين که شيخ مفيد هم دو عنوان «کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه همراه هفتاد نفر از صالحان و سربريدن مرد هاشمي بين رکن و مقام» (20) را ضمن مجموعه نشانه هاي ظهور قائم عليه السلام ذکر کرده است، ولي اين نشانه ها مستند نيست و او فقط به قصد شمارش، آنها را ذکر نموده و در رواياتي که براي نشانه ها آورده براي آن دو عنوان، حديثي نقل نکرده است.
    (44) عياشي از جابر جعفي از امام باقر عليه السلام نقل مي کند: هيچ اقدامي نکن تا نشانه هايي که مي گويم ببيني. در ادامه اين روايت طولاني فقط به نفس زکيه اشاره شده است که: «... مهدي با 313 نفري که بين رکن و مقام با او بيعت کرده اند از مکه بيرون مي رود در حالي که عهد و سلاح پيامبر با اوست پس منادي به نام او صدا مي زند و اهل زمين مي شنوند. هر چيز براي شما شبهه ايجاد کند عهد و پرچم و سلاح پيامبر قابل ترديد نيست و نفس زکيه از فرزندان حسين عليه السلام است. اگر اين هم مشکل باشد نداي آسماني مشخص است که به نام او مي خواند». (21)
    اين خبر طولاني را نعماني به همين سند با اختلاف مضمون ذکر کرده؛ ولي در آن چنين آمده است: «قائم در مکه است... 313 يار او گردش جمع مي شوند... پس بين رکن و مقام با او بيعت مي کنند. با او عهدي از رسول خداست که پسران از پدران ارث برده اند. اي جابر! قائم از فرزندان حسين عليه السلام است که امرش در يک شب اصلاح گردد.اگر اين مطلب هم براي شما ايجاد شبهه کند... نداي آسماني که به نام او مي خواند جاي ترديد باقي نمي گذارد... ». (22)
    مقايسه اين دو روايت به خوبي نشان مي دهد که در نقل عياشي نفس زکيه درست نيست، چون علاوه بر آن که در گزارش نعماني به جاي آن به «قائم» تصريح شده، قبل و بعد آن هم ارتباطي به نفس زکيه ندارد، بلکه درباره ي قائم و نداي آسماني که به نام او مي خواند سخن مي گويد. بنابراين، به فرض اين که روايت را صحيح هم بدانيم اين مطلب روشن است که کلمه نفس زکيه در آن به اشتباه کاتب يا راوي جاي گزين شده است. اين مقايسه ضمنا نشان مي دهد که يک متن با يک سند تا چه اندازه با يک ديگر اختلاف دارند. مراجعه به کل روايت، مطلب را بسيار روشن تر خواهد نمود.
    تا اين جا همه ي رواياتي که درباره ي نفس زکيه بود بررسي شد. پيداست که اين احاديث حتي براي اثبات مطلب کافي نيست چه رسد که درباره ي آنها ادعاي تواتر شود. (23)
    در انتهاي مبحث نفس زکيه مناسب است به ديدگاه هاي برخي از نويسندگان معاصر توجه کنيم: مرحوم صدر در تاريخ الغيبه الکبري دلايلي آورده است تا اثبات کند مراد از نفس زکيه در روايات علائم همان محمد بن عبدالله حسني است. وي هم چنين دلايل مخالفان اين نظريه را آورده و رد کرده است. (24) با وجود اين، استدلال هاي ايشان در هر دو طرف کافي به نظر نمي رسد. مهم ترين دليل وي بر اين مطلب رواياتي از ابوالفرج اصفهاني است که در مقاتل الطالبين نفس زکيه را از فرزندان امام حسن عليه السلام گزارش مي کند. دليل ديگر رواياتي است که کشته شدن نفس زکيه را در احجارالزيت پيش گويي کرده و در واقع هم چنين شده است. در صورتي که اين روايات اگر صحيح باشد پيش گويي است و در آنها سخني از ظهور يا نشانه ظهور نيست. مطلب ديگر اين که، هدف مؤلف محترم از پافشاري بر اين مطلب آن است که بگويد اين علامت محقق شده است، حال آن که گفتيم علامت نمي تواند با فاصله اي چند صد ساله رخ دهد. ضمن اين که ممکن است کساني اصل اين روايات را ساخته عباسيان يا بني حسن يا زيديه بدانند.
    نويسنده ي ديگري با اشاره به نظريه بالا گفته است: «برخي احتمال داده اند که مراد از نفس زکيه، محمد بن عبدالله است که در احجارالزيت نزديک مدينه کشته شد اما اين احتمال به چند دليل درست نيست: 1- لازمه اش اين است که... پيش از آن که امامان از آن خبر دهند، رخ داده باشد؛ 2- در روايات تصريح شده که نفس زکيه بين رکن و مقام کشته مي شود ولي محمد در احجارالزيت کشته شد؛ 3- قتل نفس زکيه از نشانه هاي حتمي و متصل به ظهور است و محمد پيش از تولد مهدي عليه السلام به قتل رسيده است». (25)
    نگارنده اصراري به تطبيق روايات نفس زکيه بر محمد بن عبدالله حسني ندارد ليکن اين سه اشکال قابل پاسخ گفتن است: 1- اماماني که از کشته شدن نفس زکيه خبر داده اند قبل از محمد بن عبدالله بوده اند، يعني ما روايتي از امام هفتم و پس از او درباره ي نفس نداريم. امام صادق عليه السلام هم تنها سه سال پس از محمد زنده بود. 2- از ميان اخبار متعدد درباره ي نفس زکيه فقط دو روايت به کشته شدن او بين رکن و مقام تصريح دارد (26) و دو روايت هم قتل او را در بلد حرام مي داند. (27) در بقيه ي احاديث حرفي از محل کشته شدن او نيست يا به شهر مدينه تصريح شده است. 3- اين که قتل نفس زکيه از نشانه هاي حتمي است در روايات وجود دارد، اما متصل بودن آن به ظهور ثابت نيست و منشأ آن روايتي است که فاصله اين قتل و قيام قائم عليه السلام را پانزده روز مي داند و گفته شد که اين روايت با اشکال هايي روبه روست. (28) ضمن اين که اصل علامت بودن آن براي ظهور حجت عليه السلام محل تأمل است.
    نتيجه

    از مجموع 23 روايتي که درباره ي نفس زکيه ذکر شد - و بيش از آن نيافتيم - تنها يکي دو روايت قابل اعتماد است (29) و بقيه از نظر سند يا محتوا اشکال اساسي دارند. برخي از آنها بر کشته شدن محمد نفس زکيه در حکومت عباسيان تطبيق داشت و برخي ارتباطي به ظهور مهدي نداشت. برخي کشته شدن او را در مدينه، بعضي بين رکن و مقام و يک روايت هم محل قتل او را کوفه مي دانست.
    با اين همه ممکن است کسي مجموع اين روايات را مردود نداند و بگويد مجموعه اي از اخبار ضعيف مي تواند به اجمال بر مطلبي دلالت کند. يا گفته شود اصل عنوان «قتل نفس زکيه» مي تواند به عنوان يک پيش گويي درباره ي آينده و حتي درباره ظهور قائم (عج) صحيح باشد چون از مجموع روايات استفاده مي شود که چنين مطلبي ارتکاز ذهني مردم در طول تاريخ اسلام بوده و در هر زمان بر شخصي تطبيق يا به نفع او تحريف شده است. اما مهم ترين اشکال اين توجيه آن است که روايات نفس زکيه از ائمه ي پس از نفس زکيه ي تاريخي (محمد بن عبدالله حسني) صادر نشده است. حداکثر چيزي که ممکن است از مجموع روايات استفاده کرد، به خصوص از هشت روايتي که بر حتمي بودن قتل نفس بدون هيچ گونه توضيحي تأکيد مي کرد - و به ويژه روايت عمر بن حنظله که سند و متن آن نسبت به بقيه کمترين اشکال را داشت - اين است که شخص پاک و بي گناهي کشته خواهد شد و با توجته به الف و لام در «النفس الزکيه» که نشانه ي معرفه است نمي توان او را هر شخص پاک و بي گناهي دانست بلکه به نظر مي رسد مراد از آن فرد خاصي است، پس نشانه بودن نفس زکيه را بدون توجه به شخص يا واقعه ي خاصي مي توان پذيرفت. با وجود چنين اجمالي که آن هم به سختي از مجموع روايات استفاده مي شود، طرح جزئيات کشته شدن نفس زکيه و خلط روايات تاريخي با روايات علائم، غير علمي و بي دليل خواهد بود.
    پي نوشت ها:

    1. «ليس بين قيام قائم آل محمد صلي الله عليه و اله و بين قتل النفس الزکيه الا خمسه عشر ليله» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 677، باب علائم، ح 2؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 374 و شيخ طوسي، الغيبه، ص 445.
    2. گرچه در کمال الدين «حذاء» نوشته شده و تصحيف در آن رخ داده است.
    3. رجا ل نجاشي، ج 1، ص435، و فهرست طوسي، ص 145.
    4.کشف الغمه في معرفه الائمه، ج 3، ص 259.
    5. «ابن عقده، علي بن فضال، علي بن مهزيار، حماد بن عيسي، حسين بن مختار، عبدالرحمن بن سيابه، عمران بن ميثم عن عبايه بن ربعي قال: دخلت علي اميرالمؤمنين عليه السلام و انا خامس خمسه و اصغر القوم سنا فسمعته يقول... الا اخبرکم بآخر ملک بني فلان... قال: قتل نفس حرام في يوم حرام في بلد حرام عن قوم من قريش. و الذي فلق الحبه و بري النسمه ما لهم ملک بعده غير خمس عشره ليله... » (نعماني، الغيبه، ص 267، باب 14، ح 17).
    6. کليني، روضه کافي، ص 37، با ترجمه آزاد.
    7. همان، ص 211.
    8. نعماني، الغيبه، ص 170و کليني، الکافي، ج 1، ص 337.
    9. ابن حماد، الفتن، ص 124، ح 513؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 363 و محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 307.
    10. شيخ صدوق، همان.
    11. گويا مقدسي شافعي متأثر از اين روايات است که مي گويد: «آخرين نشانه، کشته شدن نفس زکيه است. » (عقدالدرر، ص 116).
    12. تاريخ خليفه، ص 278، ذيل سال 147.
    13. سند کليني در هر دو نقل صحيحه است ولي در سند نعماني افراد غير موثقي قرار دارند.
    14. «و بالاسناد يرفعه الي ابي بصير عن ابي جعفر عليه السلام في حديث طويل الي ان قال: يقول القائم لاصحابه: يا قوم ان اهل مکه لايريدونني و لکني مرسل اليهم لاحتج عليهم بما ينبغي لمثلي ان يحتج عليهم.فيدعو رجلا من اصحابه فيقول له امض الي اهل مکه فقل يا اهل مکه انا رسول فلان اليکم و هو يقول لکم انا اهل بيت الرحمه... فاذا تکلم هذا الفتي بهذا الکلام أتوا اليه فذبحوه بين الرکن و المقام و هي النفس الزکيه فاذا بلغ ذلک الامام قال لاصحابه الا أخبرتکم ان اهل مکه لايريدوننا... » (محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 307).
    15. «سلوني قبل ان تشغر برجلها فتنه شرقيه و تطأ في خطامها بعد موتها و حياتها و تشب نار بالحطب الجزل من غربي الارض رافعه ذيلها تدعوا يا ويلها لرحلها و مثلها. فاذا استدار الفلک قلتم مات او هلک باي واد سلک فيومئذ تأويل هذه الايه: (ثم رددنا لکم الکره... ) (اسراء (17) آيه ي 5) و لذلک آيات و علامات اولهن احصار الکوفه بالرصد والخندق و تخريق الزوايا في سکک الکوفه و تعطيل المساجد اربعين ليله و کشف الهيکل و خفق رايات حول المسجد الاکبر تهتز، القاتل و المقتول في النار و قتل سريع و موت ذريع و قتل النفس الزکيه بظهرالکوفه في سبعين و المذبوح بين الرکن و المقام و قتل الاسقع صبرا في بيعه الاصنام... » (همان، ج 52، ص 373 و ج 53، ص 82).
    16. همان، ج 52، ص 273.
    17. همان، ج 53، ص 82.
    18. اين عبارت در راويات ائمه عليهم السلام درباره ي امام عصر عليه السلام آمده است. يعني خواهيد گفت: او کجاست؟ آيا از دنيا رفته است؟ (ر. ک: نعماني، الغيبه، ص 154و 155 و مجلسي، همان، ج 52، ص 228، 227، 281و... ).
    19. محمدباقر مجلسي، همان، ج 51، ص 57.
    20. الارشاد، 2ص 368.
    21. تفسير عياشي، ج 1، ص 162و 164و محمدباقر مجلسي، همان، ج 52، ص 222 و 223.
    22. نعماني، الغيبه، ص 290و 291، باب 14، ح 67.
    23. اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 282و لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 568.
    24. تاريخ الغيبه الکبري، ص 604 - 614.
    25. اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 282.
    26. شيخ صدوق، کمال الدين، ص 363 و محمدباقر مجلسي، همان، ج 52، ص 307.
    27. الفتن، ص 124، ح 513 و نعماني، الغيبه، ص 267، باب 14، ح 17.
    28. ر. ک: ذيل حديث شماره 39.
    29. خبر عمر بن حنظله (شماره 36) با اين که شخص وي توثيق صريحي ندارد، ولي به دليل اعتماد علماي شيعه به روايات وي و هم چنين روايت 32 اگر توثيق شيخ مفيد درباره حسين بن مختار را بپذيريم و روايت 34 اگر روايت بنوفضال از علي بن يعقوب هاشمي را دليل اعتماد بر او بدانيم، از نظر سند بهترين روايات مربوط به نفس زکيه به شمار مي روند

    منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه