نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: هنوز آن روسری را که چمران به من داده بود دارم

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض هنوز آن روسری را که چمران به من داده بود دارم

    هنوز آن روسری را که چمران به من داده بود دارم


    غاده چمران در جریان همایش مصطفای اندیشه ها در حالی که چادری لبنانی پوشیده بود در پاسخ به سوال غافلگیر کننده یکی از جوانان گفت: هنوز آن روسری را دارم.

    به گزارش خبرنگار جهان؛ در حاشیه همایش مصطفای اندیشه ها که دهم مهر ماه به مناسبت بزرگداشت شهید دکتر مصطفی چمران برگزار شد حوادث جالبی رخ داد.

    یکی از حاشیه های زیبای این همایش در اثر حضور همسر دکتر چمران که برای شرکت در این بزرگداشت از لبنان به ایران آمده بود اتفاق افتاد.

    به گزارش خبرنگار جهان غاده چمران که در حلقه دوستداران شهید قرار گرفته بود بسیار خوشحال می نمود و بارها خوشحالی خود را از حضور در ایران و در کنار دوستان مصطفی چمران ابراز داشت.

    وی که بارها از سوی خبرنگاران به گفتگو و مصاحبه دعوت شد از گفتگو عذر خواهی کرد و در پاسخ به علت این سکوت خود گفت: متاسفانه برخی مصاحبه های من با بعضی رسانه ها درست مطرح نشد و برخی بخش های آن حذف شد یا تغییر کرد که مرا وادار کرد کمتر مصاحبه کنم.

    همسر مصطفی چمران که اکنون در کنار خانواده پدری خود در لبنان زندگی می کند در ادامه گفت: البته من در حال نوشتن خاطرات خود هستم که امیدوارم بتواند مفید باشد.

    غاده چمران در پاسخ به سوال یکی از مدعوین جوان که از او درباره اولین هدیه شهید چمر ان به وی که یک روسری بود پرسیده بود کمی مکث کرد و با لحن متاثری گفت: هنوز این روسری را دارم.

    لازم به توضیح است که غاده چمران هنگام آشنایی با دکتر چمران از حجاب کامل اسلامی استفاده نمی کرد اما به جهت همنشینی با ایشان و سلوک معنوی او با دریافت یک روسری ساده از سوی دکتر به عنوان اولین هدیه در جریان آشنایی اشان که به ازدواج ختم شد رسما حجاب را برگزید.

    وی در بخشی از خاطرات خود به روز دریافت هدیه اشاره می کند:يادم هست در يكي از سفرهايي كه به روستاها مي رفت همراهش بودم . داخل ماشين هديه اي به من داد، اولين هديه اش به من بود و هنوز ازدواج نكرده بوديم. خيلي خوشحال شدم و همان جا بازكردم ديدم روسري است ، يك روسري قرمز با گلهاي درشت . من جا خوردم ، اما او لبخند زد و با شيريني گفت :بچه ها دوست دارند شما را با روسري ببينند . از آن وقت روسري گذاشتم و مانده . من مي دانستم بچه ها به مصطفي حمله مي كنند كه چرا شما خانمي را كه حجاب ندارد مي‌آوريد موسسه ، اما برايم عجيب بود كه مصطفي خيلي سعي مي كرد، خودم متوجه مي‌شدم، مرا به بچه ها نزديك كند . مي گفت: ايشان خيلي خوبند . اينطور كه شما فكر مي كنيد نيست . به خاطر شما مي آيند موسسه و مي‌خواهند از شما ياد بگيرند ان شاالله خودمان بهش ياد مي دهيم. نگفت اين حجابش درست نيست ، مثل ما نيست ، فاميل و اقوامش آن چناني اند . اينها خيلي روي من تاثير گذاشت . او مرا مثل يك بچه كوچك قدم به قدم جلو برد به اسلام آورد .

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه